کی شود بینم رخ ماه دل آرای ترا
تا کشم بر دیدگان خاک کف پای ترا
سر به بالین با امید دیدن رویت نهم
تا مگر در خواب بینم روی زیبای ترا
گاهگاهی گر شوم بیدار اندر نیمه شب
از خدا پیوسته بنمایم تمنای ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت
کی شود شامل شوم لطف و تسلای ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و کرم
بر دل مسکین من مهرو و تولای ترا
با دلی سوزان براهت منتظر بنشسته ام
تا خدا قسمت کند روزی تماشای ترا
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم ،
گرمانده ام خموش ،
خدا داند ودلم....